امیرعباس من

سلام. من مامان امیرعباسم.پسر نازم امروز 4 ماهش تموم شد. چقدر زود گذشت.چهار ماه پیش تو چنین روزی بدنیا اومد.ساعت 11:20 صبح ؛ آخرین پنجشنبه سال 91 ؛ یه پسر 3 کیلو 710 گرمی با 51 سانتیمتر قد.مثل اسمش پهلوون و رشید.

روزای اول فقط یکبار در روز چشماش رو باز می کرد و همه منتظر برای دیدن چشمای رنگیش. کم کم چشماشو بیشتر باز می کرد؛ بعد شروع کرد به دست و پا زدن؛ دوماهه که شد خندید، اون هم چه خندیدنی، مستانه.

سه ماهگی ماه پیشرفتش بود تا جایی که الان کاملا پاهاشو به سمت صورتش خم میکنه ، کمرشو بلند میکنه و خودشو پرت میکنه ، انگشتای کوچولوشو که تو ماه قبل مشت می کرد و می خورد حالا تک تک می خوره، تا منو باباشو می بینه به شدت دست و پا می زنه، الان خدا رو شکر کارش خنده ست، چشماش هم که همیشه بازه و حالا غصم شده خوابیدنش.

وقتی یه غریبه می بینه ابروهاشو هشتی میکنه و با تعجب بهش نگاه میکنه. تا از خواب بیدار میشه و ما رو می بینه لبخندی تحویل ما میده که خستگیمونو از بین می بره. امان از داد و بیداد کردنش که خونه رو میذاره رو سرش. وقتی باهاش حرف میزنیم با سر و صدا جوابمونو میده و هیچ صدایی تو دنیا از صدای پسرم شیرین تر نیست.

خلاصه اینکه عاشقشم با همه وجودم و جون میدم برای همه وجودش.

امیر عباس عزیزم دوست دارم مامان جونی.


تاریخ : 25 تیر 1392 - 10:33 | توسط : زری مامان | بازدید : 972 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

ناز من

ناز من

اینجا امیر عباس هنوز زردی داشت ...
تاریخ : 22 تیر 1392 - 01:05 | توسط : زری مامان | بازدید : 1392 | موضوع : فتو بلاگ | 4 نظر

خواب امیر عباس

خواب امیر عباس


تاریخ : 22 تیر 1392 - 00:54 | توسط : زری مامان | بازدید : 1242 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

خنده مستانه

خنده مستانه

خوشگل بابا ! با این خنده دیوار خونه رو به عکس خودت مزین کردی ....
تاریخ : 12 تیر 1392 - 09:49 | توسط : زری مامان | بازدید : 2607 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر